• وبلاگ : شهيدان زنده اند
  • يادداشت : سخن مدير
  • نظرات : 0 خصوصي ، 1 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    زمزمه اي با شهيد

    نيمهْْ شب در پناه خاكريز با تو بودم اي پرستوي عزيز

    با تو ، با آن ذكر يارب ياربت عشق ، گل ميكرد هر شب بر لبت

    در نگاهت صد معما داشتي در بيابان ، شور دريا داشتي

    در شبي از شور ومستي بي نظير سينهْ سرخت شكوفا شد ز تير

    خنده زد آلاله ي زخمت به درد آسماني شد وجودت در نبرد

    عشق هم ان شب خريدار تو بود اي پرستو !بخت هم يار تو بود

    نيمه شب ديدم كه بالا ميروي تا خدا تا عرش اعلا ميروي

    بال وپر را باز كردي تا خدا نيمه ي شب پرواز كردي تا خدا

    رفتي وراحت شدي از دردها از دو رنگي ها ونامردي ها

    رفتي ومن مانده ام تنها ترين قطره اي شرمنده از درياترين

    قطره اي در وسعت دريا نبود بخت هم ان لحظه يار من نبود

    چيست اكنون زندگي جز اه ودرد آه ، با اين زندگي چه بايد كرد

    بس كه خط خطي است مشق زندگي راهمان گم شد در بيهودگي

    خسته ام امروز وتنها مانده ام دور از غوغاي دريا مانده ام

    كاش سهمي هم به اين دل ميرسيد كشتي ما هم به ساحل ميرسيد

    تا شوم در ظلمت شب روسپيد كاش ميبردي مرا هم اي شهيد

    موفق باشي برادر عزيزم

    يا علي

    ل